پرهیز از شوخی بیجا
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
یکی از طبیبان قدیمی میگفت: تابستان بود و بیماران به مطب من میآمدند و من آنها را معاینه میکردم، نسخه قبلی را میگرفتم دوباره نسخه میدادم.
یکی از آن بیماران زنی بود، وقتی به او گفتم: نسخه قبلی کجاست؟ گفت: آن را جوشاندم و خوردم. گفتم: کاغذ را جوشاندی و خوردی؟ گفت: بله. گفتم: حیف نانی که شوهرت به تو میدهد، زنان دیگر که آنجا بودند به او خندیدند و من برای او مجدداً نسخه نوشتم و گفتم: دواهای آن را بگیر بجوشان و بخور نه خود نسخه را.
وقتی بیماران همه رفتند، آخرین نفر حاج آخوند (پدر مرحوم راشد)آمد، بچهاش را دیدم و برایش نسخهای نوشتم. مقداری در حق من دعا کردند پس از آن گفتند: میخواستم خدمت شما عرض کنم که آن کلمهای که به آن زن گفتی و زنهای دیگر خندیدند، قشنگ نبود و آن زن در میان بقیه زنها شرمسار شد، من ناگهان مثل کسی که از خواب بیدار گردد به خود آمدم و متوجه شدم که چه بسیار از این شوخیها که میکنیم و متلکها که میگوییم، به خیال خودمان خوشمزگی میکنیم و توجه نداریم که در روح طرف چه اثری دارد.
با اقتباس و ویراست از کتاب مردان علم در میدان عمل
- لینک منبع
تاریخ: جمعه , 26 اسفند 1401 (18:31)
- گزارش تخلف مطلب