امروز جمعه 11 آبان 1403 http://dastanquran.cloob24.com
1

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همراه عده ای از اصحاب خود از جایی عبور می کردند. ناگهان سگی شروع کرد به پارس کردن. پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاد و به پارس سگ گوش داد. اصحاب نیز توقف کردند. آنگاه رو به یاران خود کرد و فرمود: آیا فهمیدید که این سگ چه گفت؟ اصحاب گفتند: خیر. 
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: 
این حیوان گفت ای پیامبر خدا! من همیشه خدای مهربان را شکر می کنم که بهره من در این جهان خلقت، این شد که سگ شوم، اگر انسان بی نماز بودم چه می کردم؟
عرفان اسلامی / جلد 5- ص 8


پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:
 میان مسلمان و کافر فاصله اى جز این نیست که نماز واجب را عمداً ترک کند یا آن را سبک شمارد و نخواند.

فهرست میزان الحکمه ج6


 امام صادق (ع): همانا خدای عزوجل وقتی بنده مومنش توبه کند شاد می شود مانند کسی که چیزی گم کرده و بعد گمشده اش را پیدا کند و خوشحال شود. 

  اصول کافی جلد 4 صفحه 169

یادمان باشد که راه توبه و جبران همیشه وجود دارد.

1

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 


ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺁﻗﺎﻯ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﻋﺒّﺎﺱ ﻗﻤﻰ ﺩﺭ ﻛﺘﺎﺏ ﺗﺤﻔﺔ ﺍﻟﺮﺿﻮﻳّﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ:
ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﻣﻠﺎّ ﺍﺣﻤﺪ ﻣﻘﺪﺱ ﺍﺭﺩﺑﻴﻠﻰ (ﺭﺽ)ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ، ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻣﺠﺘﻬﺪﻳﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻭﺿﻊ ﺧﻮﺑﻰ ﺍﺯ ﺭﻭﺿﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆ ﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻩ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪ:
ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﻛﺠﺎ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻘﺎﻡ ﻭ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺭﺳﻴﺪﻳﺪ؟ ﻣﻘﺪّﺱ ﺍﺭﺩﺑﻴﻠﻰ (ﺭﻩ)ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ:
ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻋﻤﻞ ﺭﺍ ﻛﺴﺎﺩ ﺩﻳﺪﻡ. ﻳﻌﻨﻰ ﻋﻤﻠﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﻪ ﻗﺒﻮﻝ ﺑﺮﺳﺪ ﺧﻴﻠﻰ ﻛﻢ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﻰ ﻭﻟﺎﻳﺖ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻳﻦ ﻗﺒﺮ (ﺁﻗﺎ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ)ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﻬﺮﻩ ﻭﺍﻓﺮﻯ ﺩﺍﺩ. (1)


1-ﺑﻪ ﻧﻘﻞ ﺍﺯ ﻧﺸﺮﻳّﻪ ﻧﺼﻴﺤﺖ: ﺷﻤﺎﺭﻩ 69، ﺹ 1، 2/12/1372.
-داستان هایی از علماء

 عنوان صحیفه المؤمن حب على بن ابیطالب 

دیباچه و عنوان نامه عمل مؤمن حب على بن ابیطالب است

 

جامع الصغیر جلد 2 صفحه 145ـمناقب ابن مغازلى صفحه.243

 

1

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 


ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻗﻄﺐ ﺍﻟﺪّﻳﻦ ﺭﺍﻭﻧﺪﻯ ﺭﺿﻮﺍﻥ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺪﺍﻟﻌﻈﻴﻢ ﺣﺴﻨﻰ ﺳﻠﺎﻡ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻛﻨﺪ:
ﺭﻭﺯﻯ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺤﻤّﺪ ﺟﻮﺍﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﻭ ﺳﺆ ﺍﻝ ﻛﺮﺩﻡ: ﺣﻀﺮﺕ ﺫﻭﺍﻟﻜﻔﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ - ﻛﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻟﻬﻰ ﺍﺳﺖ - ﻧﺎﻣﺶ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ؟
ﻭ ﺁﻳﺎ ﺍﻭ ﺍﺯ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮﺍﻥ ﻣﺮﺳﻞ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ 
ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺎﻣﻪ، ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺮﻗﻮﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺻﺪ ﻭ ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﻫﺰﺍﺭ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺭﺷﺎﺩ ﻭ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻛﻪ ﺳﻴﺼﺪ ﻭ ﺳﻴﺰﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﻣﺮﺳﻞ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﻭ ﺣﻀﺮﺕ ﺫﻭﺍﻟﻜﻔﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻧﻴﺰ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﻣﺮﺳﻞ ﺍﻟﻬﻰ ﺑﻮﺩ، ﻛﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﺒﻌﻮﺙ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﻭﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﻴّﻨﻪ ﻭ ﺑﺮﻫﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻭ ﺣﻜﻢ ﻓﺮﻣﺎﺋﻰ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩ ﻏﻀﺒﻨﺎﻙ ﻧﻤﻰ ﮔﺸﺖ ﻣﮕﺮ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺖ ﺭﺿﺎﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺳﺒﺤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ. 
ﺳﭙﺲ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﻣﺮﻗﻮﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻧﺎﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺫﻭﺍﻟﻜﻔﻞ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ، (ﻋﻮﻳﺪﻳﺎ)ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺎﻣﺶ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﺁﻳﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺁﻳﺎﺕ ﺷﺮﻳﻔﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﻄﺮﺡ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ:
ﻭَﺍﺫْﻛُﺮْ ﺇ ﺳْﻤﺎﻋﻴﻞَ ﻭَﺍﻟْﻴَﺴَﻊَ ﻭَ ﺫَﺍﻟْﻜِﻔْﻞِ ﻭَ ﻛُﻞﱡﱡ ﻣِﻦَ ﺍﻟﺎْ ﺧْﻴﺎﺭِ. (1)
ﻳﻌﻨﻰ؛ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺁﻭﺭ ﺍﻯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ! ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻧﻰ ﺭﺍ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ، ﻳﺴﻊ ﻭ ﺫﻭﺍﻟﻜﻔﻞ ﺭﺍ، ﻛﻪ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﮔﺎﻥ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﻨﺪ. (2)

1-ﺳﻮﺭﻩ ﺹ: ﺁﻳﻪ 48
2-ﻗﺼﺺ ﺍﻟﺎ ﻧﺒﻴﺎﺀ: ﺹ 213، ﺡ 277، ﻣﺠﻤﻊ ﺍﻟﺒﻴﺎﻥ: ﺝ 4، ﺹ 59، ﺱ 34.

ﭼﻬﻞ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﭼﻬﻞ ﺣﺪﻳﺚ ﺍﺯ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻮﺍﺩ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ (11)/ ﻣﻮﻟﻒ ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺻﺎﻟﺤﯽ

ﻗﺎﻝَ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ: ﻧِﻌْﻤَﺔٌ ﻟﺎﺗُﺸْﻜَﺮُ ﻛَﺴِﻴﱠﱠﺌَﺔٍ ﻟﺎﺗُﻐْﻔَﺮُ. 
ﺧﺪﻣﺖ ﻭ ﻧﻌﻤﺘﻰ ﻛﻪ ﻣﻮﺭﺩ ﺷﻜﺮ ﻭ ﺳﭙﺎﺱ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﮕﻴﺮﺩ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺧﻄﺎﺋﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻏﻴﺮﻗﺎﺑﻞ ﺑﺨﺸﺶ ﺑﺎﺷﺪ.

ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎ ﻧﻮﺍﺭ: ﺝ 68، ﺹ 53، ﺡ 69

 

1

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

گویند: مردی بود منافق اما زنی مؤمن و متدین داشت این زن تمام کارهایش را با بسم الله آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند.

روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نگه دارد زن آن را گرفت و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم در پارچه ای پیچید و با بسم الله آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد.

شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و بسم الله را بی ارزش جلوه دهد سپس به مغازه خود برگشت در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد. 
زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد ناگهان دید همان کیسه طلا که پنهان کرد بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن بسم الله در مکان اول خود گذاشت.

شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را از زن طلب کرد زن مؤمنه فوراً با گفتن بسم الله از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را بجا آورد و از جمله مؤمنین و متقین گردید**

ر.ک: روایت های و حکایت ها / 213 212، به نقل از: خزینه الجواهر فی زینه المنابر/ 612. ***. 


ماییم و نوای بی نوایی - بسم الله اگر حریف مایی 
نظامی گنجوی)).

1


بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به شیخ نخودکی در وصیت خود به فرزندش می گوید: 
اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد، ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش و هباء منثورا خواهد شد. 
فرزندم! بدان که در تمام عمرم تنها یک بار نماز صبحم قضا شد. پسر بچه ای داشتم که شب آن روز فوت شد. سحرگاه در عالم رویا به من گفتند که این مصیبت به علت فوت آن نماز صبح به تو وارد آمد. 
اکنون اگر یک شب، نماز شبی از من فوت شود، صبح آن شب، انتظار بلایی را می کشم که به من نازل شود. 
سپس حاج شیخ حسنعلی می افزاید: 
پسرم! ترا سفارش می کنم که نمازت را اول وقت بخوان و از نماز شب تا آنجا که می توانی غفلت مکن. 
از آقای نظام التولیه سرکشیک آستان قدس رضوی نقل است: 
شبی از شبهای زمستان که هوا خیلی سرد بود و برف می بارید، آخرهای شب دستور دادم که تمام درهای حرم را ببندد. خادمی خبر داد که حاج شیخ حسنعلی در بالای بام در کنار گنبد مشغول نماز است و مدتی است که در حال رکوع می باشد و هر چند بار که مراجعه کردم، در همان حال رکوع بود. گفتم با حاج شیخ کاری نداشته باش، فقط کمی آتش هیزم در اتاق پشت بام بگذار که وقتی نمازش تمام شد، گرم شود. 
آن شب برف سنگینی در مشهد بارید. هنگام سحر که برای بازکردن درهای حرم آمدیم، به آن خادم گفتم برو ببین حاج شیخ در چه حال است. خادم رفت و پس از چند لحظه برگشت و گفت: حاج شیخ هنوز در حال رکوع است و پشتش از برف پوشیده شده. 
معلوم شد که ایشان از اول شب تا سحر در حال رکوع بوده است و سرمای شدید را اصلا احساس نکرده بود. (1)

 

1- نشان از بی نشانها / ص 33 

 بهترین پناهگاه حکایات و داستانهای نماز نویسنده: گردآوری مطالب:رحیم کارگر محمدیاری مترجم: بازنویس نثر:عین الله کاوندی

 

1

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ


ﺩﺭ ﻣﺎﺟﺮﺍﻯ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﺯﻳﻨﺐ (ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ)ﺯﻧﺎﻥ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺧﻮﻧﻴﻦ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ، ﺯﻧﺎﻥ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﻯ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻣﺸﻖ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺘﻚ ﺣﺮﻣﺖ ﺷﺪ، ﺑﻪ ﻃﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﺭﻭﭘﻮﺵ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻏﺎﺭﺕ ﻛﺮﺩﻧﺪ.
ﻫﻨﮕﺎﻣﻴﻜﻪ ﺯﻳﻨﺐ ﻭ ﻫﻤﺮﺍﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺠﻠﺲ ﻳﺰﻳﺪ ﻭﺍﺭﺩ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻳﻨﺐ (ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ)ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﻰ ﺷﺪﻳﺪﻯ ﺑﺮ ﺿﺪّ ﺭﻭﺷﻬﺎﻯ ﻇﺎﻟﻤﺎﻧﻪ ﻳﺰﻳﺪ ﻭ ﻳﺰﻳﺪﻳﺎﻥ ﻧﻤﻮﺩ، ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻳﺰﻳﺪ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺯﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﻋﺪﺍﻟﺖ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﻛﻨﻴﺰﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﻨﺸﺎﻧﻰ، ﻭﻟﻰ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻭﺳﻠّﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﺳﻴﺮ ﺣﺮﻛﺖ ﺩﻫﻰ، ﺣﺮﻳﻢ ﭘﻮﺷﺶ ﺯﻧﺎﻥ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺸﻜﻨﻰ ﻭ ﻧﻘﺎﺏ ﺍﺯ ﭼﻬﺮﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺩﺍﺭﻯ.
ﺳﭙﺲ ﻓﺮﻣﻮﺩ:

ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺟﺰ ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻧﻜﻨﺪﻩ ﺍﻯ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺎﺭﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍﻯ، ﺣﺘﻤﺎ ﺗﻮﺭﺍ ﺩﺭ (ﻗﻴﺎﻣﺖ)ﻧﺰﺩ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻭﺳﻠّﻢ ﺑﺒﺮﻧﺪ، ﺑﺎ ﺑﺎﺭ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﮔﻨﺎﻩ، ﮔﻨﺎﻩ ﺭﻳﺨﺘﻦ ﺧﻮﻥ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ، ﻭ ﻫﺘﻚ ﺣﺮﻣﺖ (ﺣﺠﺎﺏ)ﺁﻧﻬﺎ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺣﻖ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻋﺰّﺕ ﻣﺎ ﻭ ﺫﻟّﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﺩﻳﺪ.
ﺍﻳﻦ ﻓﺮﺍﺯ ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺭﺳﺎﻟﺖ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ، ﻗﺪﺍﺳﺖ ﺣﺮﻳﻢ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺣﺴﺎّﺱ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺑﻪ ﻃﻮﺭﻳﻜﻪ ﻫﺘﻚ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﻳﺨﺘﻦ ﺧﻮﻧﺸﺎﻥ، ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻳﻚ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﻰﺷﻤﺮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺫﻛﺮ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺳﺘﻤﮕﺮ ﻭﻗﺖ، ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﻣﻰﻧﻤﻮﺩﻧﺪ. (1)

 

1 ﺣﺠﺎﺏ ﺑﻴﺎﻧﮕﺮ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺯﻥ ﺻﻔﺤﻪ 118.
-داستان هایی از پوشش و حجاب

 

0

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

رئیس گروهی از دزدان، قافله ای را غارت نمود، در میان آنها شخصی بسته ای پارچه داشت که جمله بسم الله الرحمن الرحیم نوشته و روی آن گذاشته بود در بین تجار سابق برای محفوظ ماندن اموالشان از دست راهزنان این عمل مرسوم بود فورا به افرادش دستور داد که این اموال را به صاحبانش برگردانید، چونکه ما دزد اموال مردم هستیم نه دزد عقیده آنها، زیرا اگر به آن نوشته ترتیب اثر ندهیم آنها بی اعتقاد خواهند شد.
لازم به تذکر است که یکی از اساتید می گفت: سر کرده دزدان فوق الذکر فضیل عیاض بوده است. شاید به خاطر همین عمل بود که خداوند او را هدایت نمود و او توبه کرد و از عارفان گردید.(1)

1-  لطیفه ها و داستانها: ص 42

داستانهایی از بسم الله الرحمن الرحیم (جلد دوم)نویسنده: قاسم میرخلف زاده

 

 

پیامبر صلی الله علیه و آله :

 

 

قالَ اللّه‏ُ عَزَّ و َجَلَّ. اِذا قالَ العَبدُ: «بِسمِ اللّه‏ِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» قالَ اللّه‏ُ ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ: بَدَاَ عَبدى بِاسمى، وَ حَقٌّ عَلَىَّ اَن اُتـَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ و اُبارِکَ لَهُ فى اَحوالِهِ؛
                     

 

خداوند می فرماید: «. هرگاه بنده بگوید: بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم، خداى متعال مى‏گوید: بنده من با نام من آغاز کرد. بر من است که کارهایش را به انجام رسانم و او را در همه حال، برکت دهم».

 

امالی(صدوق)ص 1774 - عیون اخبار الرضا ج 1، ص  300، ح 59

 

1

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

امام صادق علیه السلام فرمود:

مردی نزد حضرت عیسی رفت و گفت: یا روح الله من زنا کرده ام با اجرای حد الهی مرا پاک ساز.

حضرت دستور داد تا مردم برای تطهیر او حاضر شوند، چون مردم حاضر شدند گودالی کندند و مرد مقصر را در آن نهادند، حضرت عیسی فرمود: هر کس در ذمه اش حد الهی است نباید به این شخص حد بزند، مردم همه برگشتند بجز حضرت یحیی و حضرت عیسی علیه السلام.
حضرت یحیی نزد مرد مقصر رفت و گفت: مرا موعظه کن،

گفت: نفس خود را در بدست آوردن خواسته هایش آزاد مگذار که ترا هلاک می کند،

حضرت فرمود: باز هم بگو، گفت: هیچ گناهکاری را بر گناه او ملامت و سرزنش مکن.
مدرک: مجموعه ورام ص 239.

1
 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

یکی از رفتارهای اشتباه مسلمین در دعا کردن این است، غالباً زمانی سراغ خداوند و درخواست از او می‌روند که غرق در مشکلات مادی و معنوی فراوانی شده‌اند و کمتر پیش می‌آید برای پیشرفت مسائل معنوی خود در زندگی، دعا کنند.

ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ غافر/60
مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم

مرحوم محمدتقی مجلسی، پدر بزرگوار علامه محمدباقر مجلسی نقل می کند: شبی از شب‌ها، پس از فراغ از نماز شب و تهجد، حالتی برایم ایجاد شد که فهمیدم در این هنگام هر حاجت و درخواستی از خداوند نمایم اجابت خواهد نمود. فکر کردم چه درخواستی از امور دنیا و آخرت از درگاه خداوند متعال نمایم که ناگاه با صدای گریه محمدباقر در گهواره‌اش مواجه شدم و بی‌درنگ گفتم: پروردگارا! به‌حق محمد و آل محمد، این کودک را مروّج دینت و ناشر احکام پیامبر بزرگت قرار ده و او را به توفیقاتی بی‌پایان موفق گردان.
به برکت دعای نیمه‌شب پدر و تلاش و استمرار، علامه محمدباقر مجلسی، خدمات ارزشمندی را به جهان اسلام عرضه نمود. علاوه بر درس و تربیت شاگردان بزرگ و صدور فتوا و مسئولیت‌های مهم مرجعیت و مسافرت‌های مکرّر برای جمع آوری آثار اهل بیت(ع)یکی از تألیفات او بحارالانوار است که حدود 110 جلد می‌باشد.1
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند 2

1. با اقتباس و ویراست از کتاب نماز خوبان
2. حافظ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖

0

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

توی بحبوحه عملیات یکدفعه تیربار ژسه از کار افتاد! گفتم: چی شد؟

پسر گفت: «شلیک نمی کنه. نمی دونم چرا؟»

وارسی کردیم، تیربار سالم بود. دیدیم انگشت سبابه پسر، قطع شده؛

تیرخورده بود و نفهمیده بود! با انگشت دیگرش شروع کرد تیراندازی کردن.

بعد از عملیات دیدیم ناراحته. انگشتش را باندپیچی کرده بود.

رفتیم بهش دلداری بدیم. گفتیم شاید غصّه انگشتشو می خوره؛

بهش گفتیم: بابا، بچه ها شهید می شن! یک بند انگشت که این حرف ها رو نداره!

گفت: «ناراحت انگشتم نیستم؛

از این ناراحتم که دیگه نمی تونم درست تیراندازی کنم!»

 

کتاب نوجوان / مجموعه آسمان مال آن هاست